کعبه در مقابلت.اما فقط حسرت...
هر قدم شیفته تر، هر نفس هراسان تر، وزن حضور او لحظه به لحظه سنگین تر ، جرات نمی کنی که پلک بزنی، نفس در سینه ات بالا نمی آید ، بر مرکبت میخ کوبی، با حالتی سراپا سکوت ، حیرت، شوق و اندکی به پیش متمایل ، همه تن چشم و تو تنها نگاهی دوخته به پیش رویت، مقابلت ، قبله ! چقدر تحمل دیدار سنگین است ، دیدار این همه عظمت دشوار است ، شانه های نازک احساست ، پرده های کم جرات قلبت چگونه می تواند تاب بیاورد؟
از پیچ و خم های دره سرازیر می شوی ، از هر پیچی که می گذری ، دلت فرو می ریزد که: اکنون کعبه!
کعبه این قبله وجود ، ایمان ، عشق ، و نماز شبانه روز ما ، عمر ما ، به سوی او هر صبح ، ظهرو عصر ، مغرب و شام نماز می بریم و به سوی او می میریم و رو به او دفن می شویم ، مرگمان و حیاتمان رو به او است ، خانه مان و گورمان رو به اوست . و اکنون در چند گامی او ! لحظه ای دیگر در برابر او! پیش نگاه من!
اینک کعبه در برابرت ، یک صحن وسیع ، ودر وسط ، یک مکعب خالی و دیگر هیچ ! ناگهان برخود می لرزی ! حیرت ، شگفتی ! اینجا هیچکس نیست.... اینجا هیچ چیز نیست... حتی چیزی برای تماشا !
یک اطاق خالی ! همین !
احساست بر روی پلی قرار می گیرد از مو باریک تر ، از لبه ی شمشیر برنده تر ! قبله ایمان ما ، عشق ما ، نماز ما ، حیات ما و مرگ ما همین است؟ ناگهان تردید یک سقوط در جانت می دود !
این جا کجاست؟ به کجا آمده ایم ؟
قصر را می فهمم: زیبایی یک معماری هنرمندانه !
معبد را می فهمم: شکوه قدسی و سکوت روحانی در زیر سقف های بلند و پر جلال و سرا پا زیبایی و هنر !
آرامگاه را می فهمم: مدفن یک شخصیت بزرگ ، یک قهرمان نابغه ، پیامبر ، امام...!
اما این....؟
در وسط میدانی سر باز ، یک اطاق خالی ! نه معماری ، نه هنری،نه کاشی کاری، نه مرقد مطهری و نه مدفن بزرگی... که زیارت کنم و او را به یاد آرم،
اینجا هیچ کس نیست، هیچ کس! ناگهان می فهمی که چه خوب که هیچ کس نیست
. احساس می کنی کعبه یک بام است، بام پرواز،
احساست کعبه را رها می کند و در فضا پر می گشاید . آنگاه مطلق را حس می کنی ! ابدیت را می فهمی، پس او را ببین .
دکتر علی شریعتی. (مناسک حج)
چه عظمتی دارد کعبه ... با تمام وجود حس می کنی در مقابل یک موجود با شکوه و جاودانی قرار گرفته ای که همه چیز را می داند.. اما سکوت محض است.
کعبه، شاهد زمان است و سکوت استوار زمین ... کعبه را سینه ای است به فراخی دنیا .. و انباشته از گفتنی ها و ناگفتنی ها ..
کعبه، رمز و راز تاریخ .. نه، که راز آفرینش بوده و هست و خواهد ماند. آری.. که کعبه از آغاز، وجود داشته و همیشه سمبل و نشانه ی خدا روی زمین بوده است.
کعبه، شاهد هبوط آدم بر زمین، طوفان نوح، ذبح اسماعیل، فیلبانان سپاه ابرهه و ماجرای ابابیل و ... بوده است.
کعبه از آدم گرفته تا نوح و هود و لوط .. و از ابراهیم و اسماعیل گرفته تا عدنان و هاشم و عبد المطلب و ابو طالب را همراهی کرده است.
کعبه، هاجر و سعی او در صفا و مروه برای یافتن آب و جوشش زمزم را زیر پای اسماعیل دیده است و ...
کعبه، یادش نرفته روزی را که آغوش باز کرده و فاطمه بنت اسد را پذیرفته تا شیر بیشه ی حق ... یعنی علی را به دنیا آورد.
کعبه، غریبی محمد (ص) را در میان قوم خود و غار نشینی او را .. فتح الفتوح مکه را .. عروج علی بر شانه های پیامبر را.. لمس کرده است.
کعبه ، هنوز سیاهی دوران جاهلیت و سنگینی بت های لات و عزی و هبل را بر دوش خود از یاد نبرده است. و از ابو جهل و ابو لهب و ابو سفیان ها و شکنجه های وحشیانه بلال و یاسر و سمیه و مصعب ها، خاطره های فراوانی دارد و ...
... و از هزاران ماجرای ریز و درشت تاریخی دیگر نیز ...
با این حال، سکوت عاقلانه ی کعبه بسیار پر رمز و راز است و نگاهش به ما .. ؟ نگاه عاقل اندر سفیه.. یعنی که منتظر باشید و منتظر خواهم ماند...
یعنی که تمام تاریخ را نظاره کردم به امیدی ... آن روز سکوت را خواهم شکست که پشت بر من بگذارد و بر من تکیه کند که یا اهل العالم انا المهدی المنتظر...